آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

آروین عشق و زندگی مامان و بابا

شرکت مامان

امروز آروین را به محل کارم آوردم البته کار درستی نیست ولی به اصرار همکاران مجبور شدم آخه خیلی وقت بود عزیزم را ندیده بودن به قول خودشان دلتنگش شده بودن از دیدن خاله مریم که خیلی ذوق کرده بود همش میخواست بره بغلش حتی بغل من هم نیومد خدا را شکر زیاد سرم شلوغ نبود و تونستم به نفسم رسیدگی کنم ساعت ٣٠/١١ هم خوابش برد الان که دارم این مطالب را مینویسم هنوز شرکتم و آروین کوچولو ما هم هنوز در خواب نازه  دیگه باید برم خونه ناهار قرمه سبزی داریم بدون پلو که باید درست کنم      این عکس نفسمه  روی صندلی مامان چقدر ریاست بهت میاد عزیزم         چه خواب نازی کرده پسرم  ...
21 شهريور 1392

اولین سالگرد پدربزرگ آروین

دیروز خونه پدر بزرگ آروین خیلی شلوغ بود همه عمه ها و عموهای آروین جمع بودند تا اولین سالگرد پدرشان را گرامی بدارند .من هم سرکار نرفتم و مرخصی گرفتم مراسم به خوبی برگزار شد آروین هم خیلی خوش به حالش بود چون طرفدار زیاد داشت همه میخواستند بغلش کنند بوسش کنند . آروینم اصلاً خواب نرفت همش دنبال بچه ها چهار دست و پا میرفت اونها هم باهاش بازی میکردند .   ...
19 شهريور 1392

سفر یک روزه سیرچ

یکشنبه شب با مادر جون و خانواده خاله مریم رفتیم کنار رودخانه سیرچ و شب همانجا چادر زدیم خدا را شکر هوا خیلی سرد نبود و من خیالم راحت شد چون همش نگران آروین بودم که سرما نخوره  شب را تا صبح با بچه ها بیدار بودیم و بساط قلیان و چای هم بر پا بود خیلی خوش گذشت فقط 2 ساعت خوابیدیم آروینم خوب خوابید فداش بشم خیلی پسر خوبیه اگر گرسنه نباشه با اسباب بازیهاش بازی میکنه توی روروک راه میره البته زیاد شیطونه دنبال من میاد توی آشپزخونه و گاهی اوقات سر میخوره گریه میکنه به تمام وسایل خونه آویزون میشه باید مواظبش باشم نیفته خداییش بچه داری خیلی سخته  در ضمن امروز تولد 7 ماهگی نفسمه    عشقم تولدت مبارک     ...
12 شهريور 1392

اولین دندان

این روزها حال آروینم زیاد خوب نیست آخه همه کارهایش با هم شروع شده 6 ماهگی اولین دندانش در اومد 4 دست و پا هم که راه میره همش دنبال من توی آشپزخانه است بهونه میگیره چون من صبح تا ظهر سرکارم وقتی میرم خونه میخواد دائماً پیش من باشه چون کمی هم سرما خورده آبریزش بینی داره وقتی شیر میخوره نفس کم میاره اذیت میشه نمیدونم چیکار کنم ؟بخاطر این موضوع خیلی ناراحتم    ...
10 شهريور 1392

عکس های نفسم از تولد تا 6 ماهگی

  اینجا نفسم 3 روزه است آماده شده بودیم بریم دکتر    این عکس دکتر بسیار خوبم سرکار خانم عطاناز طبیب زاده است که خیلی برای تولد آروین عزیزم و دوران بارداری کمکم کردند        اینجا پسرم 5 روزه است و توی دستگاهه آخه عمرم زردی داشت البته خونه بودیم چون زیاد نبود       عزیزم یک ماهه است در جشن تولد پسر عمویش حجت     الهی فدات بشم چقدر معصوم خوابیدی عزیزم در سن 2 ماه و 26 روزگی   عشقم خیلی دوستت دارم 5 ماهگیت مبارک   عکس آتلیه آروینم در 5 ماه و 21 روز        فدای نگاهت عزیزم   ...
9 شهريور 1392

اولین پست نفسم

 سلام  از امروز تصمیم گرفتم  برای آروینم از آروین عزیزم بنویسم که چقدر وجودش به زندگی ما خوشبختی بخشید و چقدر از موهبت وجودش خوشحالیم . آروینم خیلی دوستت داریم و برایت بهترینها را میخواهیم . امروز حال آروین ما زیاد خوب نبود سرماخوردگی خفیف گرفته باباش از نگرانی سرکار نرفت و داره ازش مراقبت میکنه تا من از کار برگردم با هم  پسر نازم را ببریم دکتر تا حالش بدتر نشه خدا کنه هیچ بچه ای مریض نشه من فعلا دوستان زیادی ندارم به جز مامان پریسا جون که مشوق اصلی من برای ساخت این وبلاگ بوده پس از همه عزیزان  میخوام که نظرات خودشان را برام بفرستند .در روزهای آینده با یک عالمه عکس منتظر ما باشید . ...
4 شهريور 1392
1